سفرنامه اروپا (قسمت سوم)

4
از 2 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سفرنامه اروپا
آموزش سفرنامه‌ نویسی
12 شهریور 1393 20:22
30
7.8K

98-Europe-Blog cover (01-03-18).jpg

سفرنامه اروپا قسمت سوم

اون شب با توجه به اینکه صبحشم تازه رسیده بودیم خیلی خسته بودیم برگشتیم به کمپینگ و خوابیدیم. صبح روز بعد من و همسرم به بیرون کمپینگ آمدیم و از جایی که در اون نزدیکی بود و شبیه تره بارهای خودمون بود البته کوچکتر، کمی خرید کردیم هم برای صبحانه هم میوه و...

صبحانه را که خوردیم (یک شنبه) به قصد موزه لوور به ایستگاه مترو رفتیم و به موزه لوور رفتیم. من یک بار دیگر قبلا هم رفته بودم ولی با این حال توی این موزه وقتی به گالری ایران می روید دچار احساس دوگانه ای می شوید هم احساس غرور و ابهت از اون کشور بزرگ و قدرتمند و از طرفی احساس افسوس که چرا مثلا ستون کامل تخت جمشید باید جایی مثل موزه لوور باشد نه در کشور خودمان. بگذریم بلیط ورود به موزه 9.5 یورو بود بلیطها رو خریدیم و وارد موزه شدیم.

 سفرنامه اروپا

(بلیط مترو که با خودم برای یادگاری نگه داشته ام)

موزه لوور بسیار بزرگ و وسیع است و دارای گالریهای ارزشمندی از بسیاری از کشورها می باشد. کسانی که فرصت کافی دارند دو یا سه روز را برای بازدید کامل این موزه در نظر میگیرند ولی با توجه به وقت اندک برای ما، باید گالریهای خاصی را انتخاب و میگشتیم. بنابراین در ابتدا به گالری ایران رفتیم و در این گالری دو ستون کامل تخت جمشید، کاشیهای دیواری تخت جمشید ، نقشه کامل امپراتوری ایران در زمان هخامنشی،

نقشه کامل بنای تخت جمشید و زیورآلات و ظروف بسیار زیادی از هنرهای دستی شهرهای مختلف ایران که بیشتر آن مربوط به نیشابور است و... موجود میباشد. به هر حال با آن احساس دوگانه از ایران گذشتیم و گالری مصر و ایتالیا را هم بازدید کردیم مصر را به خاطر قدمت و تمدنش و ایتالیا را به خاطر مجسمه های زیبایش انتخاب کردیم که فکر میکنم انتخابهای خوبی بودند زیرا که بسیار زیبا و دیدنی بود. بعد از آن به سمت تابلوی نقاشی معروف لبخند ژکوندکه در همه جای موزه به این بزرگی به سمت این تابلو راهنما و فلش وجود داشت رفتیم از حدود 2 3 متری تابلو حریم عبور وجود دارد و خود نقاشی هم داخل قابی از شیشه نگه داری میشود در ضمن عده زیادی از ماموران موزه در آنجا حضور دارند که اجازه عکاسی با فلاش رو از تابلو نمی¬دهند.

لازم به توضیح است که صف بازدید از تابلو در همین حد که فقط از جلوی آن رد میشوید بسیار طولانیست حدود 200 300 نفر جلوی ما بودند ولی چون فقط از جلوی آن رد میشوند سریع جلو میروید. در نهایت هم از آپارتمان ناپلئون که بخشی از موزه می باشد بازدید کردیم. در همین حد بازدید از موزه حدود 4 ساعت طول کشید و چون قصد رفتن به جاهای دیگر شهر رو داشتیم از موزه دل کندیم و بیرون آمدیم. پدرم، مادرم و خواهرم چون در سفر قبلی به پاریس حضور داشتند از بعد از موزه از من و همسرم جدا شدند و برای استراحت به کمپینگ برگشتند ولی من نصف روز وقت داشتم که حداقل جاهایی رو که خودم در سفر 3 روزه قبل دیده بودم رو با همسرم برم و او هم اون جاها رو بازدید کنه.

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

(موزه لوور)

از موزه که بیرون اومدیم ابتدا در کنار سقف معروف هرمی شکل موزه مثل همه کسانی که اومده بودند چند تا عکس انداختیم و پیاده از کنار رود سن راه افتادیم به سمت کلیسای نوتردام( چون دفعه قبل رفته بودم مسیر تقریبا در یادم باقی مانده بود ولی اگر هم بپرسید راحت میتونید تا اونجا در کنار لذت بردن از رود سن پیاده قدم بزنید)

 سفرنامه اروپا

(رود سن)

جالبه قبل از رسیدن به کلیسا کمی از مردم فرانسه براتون بگم. مردم فرانسه بر خلاف آلمانیها سواد زبان انگلیسی بدی ندارند ولی تعصب بسیار زیادی روی زبان فرانسه دارند. یعنی موقعی که شما به انگلیسی ازشون یه سوال میپرسید کاملا متوجه میشوند ولی به فرانسه جواب میدهند به کلیسا رسیدیم فوق العاده شلوغ بود. در جلوی کلیسا روی زمین نقطه ای را مشخص کرده اند که روی آن نوشته شده مرکز پاریس.

 سفرنامه اروپا

نمی دونم چرا ولی اکثر توریستها روی آن ستاره کوچک سکه پرت میکنند و نیت می کنند. به هر حال درست یا غلطشو کسی نمیداند ولی همین موضوع باعث جذب توریست شده. بگذریم توی صف طولانی ورود به کلیسا ایستادیم. و خیلی طول نکشید که وارد شدیم و چند لحظه مبهوت فضای داخل آن شدیم. همه جا شمع روشن بود کل کلیسا نور خودش رو از شمعهای روشن گفته بود. همه مردم وارد میشدند و میتوانستند نیت کنند و شمعی هم روشن کنند. جاهایی هم در کلیسا وجود داشت که شمهای بزرگی با آرم کلیسای نوتردام گذاشته شده بود هر کس بنا به نیت خودش سکه ای را داخل صندوقی که در کنار شمعها وجود داشت می انداخت و از اون شمعها یا برای یادگاری و یا برای روشن کردن برمیداشت که ما هم دو تا از اون شمعها را برای یادگاری برداشتیم.

 سفرنامه اروپا

راستی فراموش کردم بگم که این کلیسا با اینکه سالانه 12 13 میلیون نفر ازش بازدید میکنند به خاطر کلیسا بودنش ورودی ندارد.

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

(کلیسای نوتردام)

از اونجا به نزدیکترین ایستگاه مترو رفتیم و با توجه به نقشه و ایستگاههای مترو در ایستگاه سالن معروف اپرا پیاده شدیم. سالن معروف اپرا که الان فقط یک موزه و کاخ بسیار زیبا می باشد تا سال 1989 محل برگزاری اپراهای شهر پاریس بوده است. وقتی پیاده شدیم و از نمای بسیار زیبای ساختمان لذت بردیم و عکسهایمان را گرفتیم تازه متوجه شدیم که نمیتوانیم داخل شویم و چون ساعت از 5:30 گذشته است بازدید پایان یافته و اپرا تعطیل است.

 سفرنامه اروپا

چاره ای نداشتیم دوباره سوار مترو شدیم و به سمت قبرستان پرلاشز ( محل دفن صادق هدایت و غلامحسین ساعدی) رفتیم. البته پیش خودمان حدس زدیم که با توجه به تعطیل بودن اپرا و ساعت حدود 6 بعد از ظهر احتمالا درب ورودی قبرستان هم بسته است( تحقیقات اینترنتی در سفر برای ساعات بازدید از مکانهای دیدنی به برنامه ریزی های بازدید خیلی کمک میکنه اگرچه که ما چاره دیگه ای هم نداشتیم چون وقت کم بود) به هرحال ایستگاه پرلاشز پیاده شدیم و پرسون پرسون به درب بسته قبرستان همانطور که حدس زده بودیم رسیدیم که دیوارهای بلند و درختان بلندش که از بالای دیوار مشخص بود توجه انسان را جلب میکرد.

کمی در آن خیابان قدم زدیم و برگشتیم و با خودمون گفتیم آخرین جایی که میتونیم بریم و احتمالا تعطیل نیست و محیط شادی هم دارد کلیسای سکره کر بر روی تپه مونمارتر می باشد. دوباره با همان متروی اعجاب انگیز پاریس که همه شهر را بدون هیچ مشکلی میتونید باهاش بچرخید به سمت کلیسا رفتیم. وقتی در ایستگاه مربوطه پیاده شدیم کمی باید پیاده روی میکردیم تا به پایین تپه ای که کلیسا بالای آن واقع شده بود برسیم. وقتی به پایین تپه رسیدیم برای رفتن به کلیسا هم می توانسیم از پله ها استفاده کنیم و هم بالابر آسانسور مانندی که برای بالا و پایین بردن افراد مسن تر طراحی شده بود و بابتش هزینه ای هم دریافت میشد.

که ما از پله استفاده کردیم و در حین اینکه از نماهای مختلف عکس می انداختیم بالا رفتیم. فضا بسیار زیبا و شاد بود ساختمان کلیسا واقعا جذاب و دیدنی و توریستهای بیشماری اطراف آنرا گرفته بودند جذابیتش را دوچندان میکردند.

دور تا دور کلیسا نقاشانی بودند که در حال نقاشی از افراد بودند، همچنین موزیسین هایی که گیتار مینواختند و جوانانی که روی پله های کلیسا نشسته و از فضا لذت میبردند. از اینهمه همهمه و شلوغی در داخل کلیسا خبری نبود و همه وقتی وارد کلیسا میشدند آرام و بدون سر و صدا دور میزدد و شمعی( همانند آنچه در نوتردام تعریف کردم و عکسش را دیدید)روشن میکردند و خارج میشدند. بعد از دیدن داخل کلیسا که شباهت زیادی هم به داخل نوتردام داشت نیم ساعت در فضای اطراف پله ها استراحت کردیم و از اون جو لذت بردیم. ( لازم به ذکر است در سال 2006 بیش از 10 میلیون نفر از این کلیسا بازدید کرده اند)

 سفرنامه اروپا

خوب دیگه داشت دیروقت میشد و باید برمیگشتیم چون تا ورسالین راه زیادی داشتیم. ولی قبل از برگشتن دوست داشتم همسرم شب برج ایفل را هم تماشا کند به همین خاطر با مترو که برمیگشتیم سر راه ایستگاه ایفل پیاده شدیم و شب برج را با چراغهای زیبایش تماشا کردیم و عکس گرفتیم

 سفرنامه اروپا

و دوباره با مترو وقطار به کمپینگ برگشتیم حدود ساعت 12 شب بود که رسیدیم و البته خانواده کمی هم نگران ما شده بودند. صبح روز بعد (دوشنبه)که عملا آخرین روز بود بعد از صرف صبحانه تصمیم گرفتیم ابتدا به کاخ ورسای که در همان ورسالین و نزدیک کمپینگمان بود برویم. آنجا را با توجه به نزدیک بودن و نداشتن ترافیک، با ماشین رفتیم و در پارکینگ ورودی کاخ پارک کردیم و بلیط باغ به تنهایی نفری 10 یورو و اگر باغ و کاخ را باهم میخواستیم 18 یوروبرای هر نفر باید پرداخت میکردیم. ما تصمیم گرفتیم با توجه به اینکه دفعه گذشته داخل ساختمان کاخ را دیده بودیم و باغ ورسای لذت خیلی خیلی بیشتری برای بازدید داشت بلیط باغ به تنهایی را تهیه کنیم. به هر حال بلیط ها را تهیه کردیم و وارد شدیم. زیبایی باغ قابل وصف نیست تا جایی که چشمتان کار میکند همچنان باغ ورسای است و تمامی ندارد. من توضیح اضافه ای نمیدهم و شما رو باعکسها تنها میگذارم.

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

برگشتیم به کمپینگ و کمی استراحت کردیم. من و خواهرم خیلی علاقه داشتیم دیزنی لند disneylandرا هم ببینیم ( باتوجه به این که دفعه قبل هم که آمده بودیم نتوانسته بودیم بازدید کنیم.) دیزنی لند کمی خارج شهر است ولی با این وجود، قطار و مترو تا آنجا موجود است. ابتدا قرار شد که ما با همان کارتهای مترو سه روزه 2 نفری بریم و بگردیم ولی وقتی به ایستگاه مترو رفتیم دیدیم که بلیطهای 3 روزه مان به سر آمده و باطل شده و باید تمدید شود فکر کردیم که چون صبح زود میخواهیم برای بقیه سفر پاریس را ترک کنیم ارزش تمدید و یا گرفتن بلیط تکی ندارد.

برگشتیم به کمپینگ و قرار شد با ماشین به سمت دیزنی لند حرکت کنیم خلاصه باز 5 نفری سوار ماشین شدیم و با جی پی اس به دیزنی لند رفتیم. رفتن به دیزنی لند تفریح نسبتا گرانی محسوب میشود حداقل توی پاریس که من اطلاع دارم.

وقتی به پارکینگ آنجا رسیدیم متوجه شدیم فقط هزینه پارکینگ 15 یورو میباشد( شاید به صرفه بود بلیطهای مترو را تمدید میکردیم) خلاصه پارک کردیم و پیاده شدیم و بقیه اعضای خانواده که قصد داخل آمدن نداشتند و ترجیح دادند در دو محوطه دیگر بدون بلیط که دیزنی استور Disney store( فروشگاههای لوازم دیزنی مثل چاسوییچی و عروسک و...) و دیزنی ویلیج Disneyvillage (مکانی مانند شهر بازی خودمان که فقط در ازای سوار وسایل بازی شدن هزینه پرداخت میکنید) بود وقت بگذرانند. من و خواهرم بلیط تهیه کردیم و وارد شدیم( برای هر نفر 53 یورو)

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

( پشت و روی بلیط گران دیزنی لند)

خوب بهرحال وارد شدیم و از همون ابتدا ساختمانهای زیبایی که مثل قصر سیندرلا ساخته شده بود و سنگ فرش کف که عکس میکی موس روی آن حک شده بود توجهمون رو جلب کرده بود و بینهایت زیبا و جالب بود.

برنامه ای رو دستمون داده بودند که نشان میدهد در چه ساعتهایی شخصیتهای دیزنی برنامه دارند در عین حال قدم زدن در اون مکان هم جذابیت داشت رفتن به داخل قصر سیندرلا که تماما پر از عکسهای او و شاهزاده بود و مکانهایی که شخصیتهای دیگر مثل میکی و مینی و ... در آنجا حضور داشتند و همچنین حضور در برنامه کارناوال شخصیتهای دیزنی در یک ساعت خاص در مکان خاصی از پارک بسیار جذاب بود چون تمام شخصیتها با همان شکل و شمایل و طی یک کارناوال با موزیک زیبا رد میشدند و برنامه داشتند( وقتی ما لذت میبردیم باید قیافه بچه ها رو میدیدید که اینقدر ذوق کرده بودند که قابل وصف نبود.) به هر حال ما حدود 3 ساعت داخل محوطه بودیم از همان داخل هم برای یادگاری دو تا جاسوییچی هم خریدیم و آمدیم بیرون جایی که با خانواده قرار گذاشته بودیم.

وقتی به هم رسیدیم تازه فهمیدیم که توی این 3 ساعت چه اتفاقی افتاده. جالبه که براتون تعریف کنم. وقتی ما داخل بودیم همسر و مادرم هم از ماشین پیاده شده و داخل دیزنی استور دور میزدند. پدرم هم از داخل ماشین خوراکی برمیدارد و پیاده شده درب ماشین را قفل کرده به سمت آنها میروند در بین راه متوجه میشه که سوییچ ماشین نیست حالا شما فکر کنید که توی این لحظه چه حالی به آدم دست میده.

میگفت فقط فکر میکردم که چند روز طول میکشد که یدک سوییچ از سوئد به دست ما برسد و ما الان خارج از شهر و در پارکینگ دیزنی لند چه کنیم. به هر حال مسیر آمده را برمیگردد و اثری از سوییچ نمیبیند. با ناامیدی تمام به انتظامات security می رود و موضوع ا توضیح میدهد آن آقای پشت باجه هم چند لحظه فرصت میخواد و میره 10 دقیقه بعد برمیگردد و مشخصات سوییچ را جویا میشود باز پدر توضیحاتی میدهد و در عین ناباوری سوییچ را تحویل میدهد و توضیح میدهد که یکی از بازدیدکنندگان پیدا کرده و به اینجا آورده. به خیر گذشت .به هر حال چند دقیقه سختی رو گذرونده بود و ما هیچ کدام از این موضوع خبردار نشده بودیم. بازدید از دیزنی لند زیبا و گران هم به این شکل به پایان رسید.( اگر خیلی اهل کارتونهای دیزنی و شخصیتهای کارتونی نیستید ارزش این همه هزینه را ندارد مگر اینکه مثل ما علاقه مند باشید یا بچه داشته باشید)

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

(دیزنی لند)

برگشتیم شب بود و همه خسته به خصوص پدر با آن همه استرسی که تحمل کرده بود. خوابیدیم تا برای ادامه سفر در روز بعد آماده شویم. صبح روز بعد که سه شنبه صبح بود بعد از صرف صبحانه و جمع و جور و تحویل کانادین حدود ساعت 11 حرکت کردیم. از همانجا باز مقصد ونیز رو برای جی پی اس مشخص کردیم که با خیال راحت به همان سمت حرکت کنیم. غافل از اینکه منع عبور از جاده های دارای عوارض را قبلا در دستگاه روشن کرده بودیم.

و چون مسیر مستقیم عبور از جاده های سوییس بود آن جاده ها هم همگی دارای عوارض بودند در واقع داشتیم به جای حرکت به سمت جنوب به سمت شرق حرکت میکردیم و به سمت فرانکفورت آلمان( دستگاه مسیر را دور کرده بود به این دلیل که از جاده های سوییس و دارای عوارض عبور نکنیم)بعد از کمی رفتن همسرم با توجه به نقشه و مسیری که میرفتیم حدس زد که مسیر را اشتباه میرویم ولی باز همگی گفتیم دستگاه اشتباه نمیکند و هیچکدام یادمان نبود که ستینگ دستگاه را چگونه تنظیم کردیم. به هر حال 3 4 ساعتی رانندگی کردیم و برای ناهار ایستادیم و بعد از صرف ناهار با آرامش نشستیم و نقشه و دستگاه رو با دقت بازبینی کردیم و متوجه اشتباهمان شدیم. عملا یک روز از وقتمان را از دست داده بودیم.

تصمیم گرفتیم همان دور و بر جایی را برای شب ماندن انتخاب کنیم و صبح هم برای حرکت از روی نقشه مسیرهای کوتاه را شهر به شهر، خودمان برای دستگاه مشخص کنیم. ( مسیر طولانی دادن به دستگاه همانطور که قبلا هم گفتم این مشکلات را دارد) شب را در کمپینگ بسیار زیبا و با امکانات knaus در شهر bad duerkheim آلمان گذراندیم. این کمپینگ هم نسبت به کمپینگهای قبلی ترتمیزتر و مرتبتر بود و هم گرانتر. 77.5 یورو برای اون شب پرداخت کردیم. ولی اون شب گذشته از وقتی که اون روز تلف شده بود خیلی خوش گذشت. با چادر بغلی که چند تا جوان آلمانی بودند آشنا شدیم و یکی دو ساعتی را با هم گذراندیم و کلی دست و پاشکسته گفتیم و خندیدیم و در مورد کشور و فرهنگمون براشون تعریف کردیم.

صبح روز بعد (چهارشنبه )همانطور که گفتم از روی نقشه با توجه به مقصد نهاییمون که ونیز بود شهرهای بین راه رو با فواصل کوتاه به دستگاه دادیم و جلو رفتیم از شهرهایی مثل اشتوتگارد آلمان و اینسبراک اتریش رد شدیم و وارد ایتالیا شدیم و بخشی از مسیرمان وارد کوههای آلپ و اون جاده های پیچ در پیچ بسیار سبز و زیبا شدیم. حدود 7 ساعت رانندگی کردیم ولی مسیر بقدری زیبا بود و کوههای آلپ بقدری سبز و زیبا و بی نظیر بودند که خیلی احساس خستگی نکردیم. در بین راه دوچرخه سوارانی را میدیدیم که برای مسابقات آماده میشدند و مسیر سر بالایی و سخت پیچ در پیچ را رکاب می زدند. همچنین ویلاهای بزرگی که اتاقهایی را برای اجاره دادن به توریستهای منطقه درست کرده بودند.

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

(مناظری از آلپ)

تا اینکه هوا رو به تاریکی میرفت و ما هم در میان کوهها بودیم باید جایی را برای خوابیدن پیدا می کردیم دلیل اینکه نمی خواستیم امشب تا ونیز بریم این بود که می دانسیتیم در ونیز هزینه ماندن شب بسیار بالاست، ترجیح دادیم که شب را بین راه بمانیم و صبح روز بعد تا ونیز رانندگی کنیم. طبق معمول از دستگاهمان نزدیکترین کمپینگ رو خواستیم ولی قبل از این که مسیری را که انتخاب کرده برویم ( چون ساعت نزدیک به 9 شب بود و دیگه چون در جنوب اروپا بودیم هوا کاملا تاریک شده بود حدس زدیم تا به آنجا برسیم شاید پذیرش تعطیل شده باشد.) به یکی از ویلاهای سر راه که تعریفشان را در بالا کردم و پارکینگ هم برای استراحت ماشین های کاروانی داشت رسیدیم ( نام منطقه سیاسا اودلانا بود )و رفتیم تا کمی پرس و جو کنیم.

خانم جوانی آنجا بود 3 تا بچه قد و نیم قد و یک ویلا وسط آلپ و چند تا گوسفند. این خانم ایتالیایی، انگلیسی خوبی نمیدانست ولی میتوانستیم منظورمان را به هم بفهمانیم وقتی برای او از وضعیت و کمپینگی که بنا به رفتن داشتیم توضیح دادیم او هم گفت که این ساعت پذیرش تعطیل است. ولی اون خانم محترم یه کار جالب کرد که برای همیشه در ذهن ما باقی ماند. گفت اتاقهای اجاره ای ما همگی پر هستند ولی اگر مایل باشید میتوانید از ایوان ویلای ما برای چادر زدن و استراحت کردن استفاده کنید. ما هم در عین حال که از مهمان نوازی این شخص کاملا در تعجب بودیم خیلی خوشحال شدیم و شب را همانجا اطراق کردیم. جای شما خالی روی منقلمان استیک آماده کردیم و شام را میل کردیم و در چادر استراحت کردیم تا صبح. صبح (پنج شنبه)هم اون خانم مهربان با اصرار ما تنها 10 یورو از ما پول گرفت که آن هم عملا چیزی نبود و فقط به دلیل اصرار ما بود.

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

(ایوان ویلای رویایی ماریون)

بعد از خداحافظی با خانم ماریون و گرفتن ایمیل او برای داشتن ارتباطات بعدی، اودلانا را به مقصد ونیزی که چندین سال بود واقعا دلم می خواست بازدیدش کنم ترک کردیم. طبق اطلاعات دستگاه و نقشه ای که داشتیم حدود 190 کیلومتر که بخشی از آن از جاده کوهستانی سرسبز که در آن بودیم میگذشت راه داشتیم. که این مسافت را از ذوق دیدن ونیز شهری که کلا آب است اصلا متوجه نشدیم. بعد از گذشتن از شهرهایی مثل سنویتو و ترویزو ایتالیا و دیدن توریستهای تابستانه ای که برای لذت بردن از طبیعت و آب و هوای آلپ به منطقه آمده بودند بعد از نزدیک 3 ساعت به ابتدای شهر ونیز رسیدیم.

در ابتدای این شهر منحصر به فرد پارکینگ طبقاتی وجود داشت که اجبارا باید تمام توریستهایی که با خودرو های شخصی آمده بودند ماشین های خود را در این پارکینگ پارک میکردند چون دیگر راهی برای استفاده از ماشین در شهر وجود نداشت. ما هم در صف پارگینگ ایستادیم و بالاخره بعد از 20 دقیقه معطلی وارد پارکینگ شدیم مانند پارکینگهای طبقاطی خودمان تا طبقه 6 رفتیم و ماشین را پارک کردیم.

پیاده حرکت کردیم. هوا واقعا گرم بود هوایی گرم و شرجی شبیه به بندرعباس خودمان. باورم نمیشد هر چه نگاه میکردم آب بود و تمام بناها، عمارتها و ساختمانها بر روی آب بنا شده بود جابجایی در شهر به غیر از فواصلی که در پیاده روها و کوچه پس کوچه ها میگذراندیم فقط از طریق قایق انجام میشد. قایقها برای جابجایی مسافران چندین مدل بودند دقیقا همانند وسایل نقلیه ای که در شهر های خودمان داریم.

قایقهای بزرگی که حکم اتوبوس ما رو داشتند و با هزینه های کم در ایستگاههای مشخصی توقف می کردند. قایقهای کمی کوچکتر که مثلا تاکسی بودند و هزینه های آنها کمی بیشتر بود. و در نهایت قایقهای سمبلیک و به سبک قدیم خودشان که پارویی بود و شکل خاص و بسیار زیبایی داشت و مقصد خاصی نداشتند و فقط به خاطر معروف و خاص بودنشان مسافران را سوار میکردند و حدود 4 نفر جا داشتند ولی هزینه آنها به خاطر توریستی بودنشان گران و 100 یورو بود. شاید خیلی از شماها نام این نوع قایقها را شنیده باشید که سمبل ونیز هستند نام آنها گنداله می باشد.

اکثر زمان سفر ما در ونیز به پیاده روی گذشت. کوچه پس کوچه های این شهر مانند روستاهای خودمان بود تنگ و تاریک و قدیمی. رستورانهای لب آب با غذاهای دریایی و دستفروشانی که توجه توریست را به مگنت های یادگاری ونیز و یا صورتکهای نقابی معروف ایتالیا و قایقهای کوچک چوبی دکوری که نماد گنداله بود جلب میکردند و در ضمن تعدادی مغازه های لوکس و بسیار گران قیمت که اجناس آنتیک داشتند. خانه های مردم در این شهر شگفت انگیز واقعا قدیمی و روستایی بود.

مورد جالبی که توجه مرا جلب کرد رخت آویزهایی بود که با ریل از این خانه به آن خانه که آن طرف آب بود وصل شده بود و هر کدام لباس خیس و شسته ای برای خشک شدن داشتند طناب را با ریل به سمت خود کشیده رختها را آویزان کرده و دوباره به بیرون میفرستادند. یعنی شما بین دو خانه دو طرف آب رخت آویز و لباسهای خیس آویزان میدیدید. بعد از کلی گشت و گذار در شهر و لذت بردن از فضای توریستی و زیبا و البته مردم بومی که وجود توریست آنها را از سادگی خاص خودشان بیرون آورده بود و یه جورایی همگی قصد جذب مشتری و گرانتر فروختن اجناس خود را داشتند،

ساعت حدود 2 بعد از ظهر تصمیم گرفتیم که امروز را در رستورانی در ونیز پیتزا ایتالیایی برای ناهار بخوریم. البته که میدانستیم هزینه خورد و خوراک و شب ماندن در ونیز بسیار بالاست و بهتر است شب را راهی شده و از این شهر زیبا دل بکنیم. بهر حال دل را به دریا زده و وارد یه رستوران کوچک و دنج شدیم و سفارش پیتزا دادیم و راستش را بخواهید خیلی هم این پیتزا چیز خاصی نبود که تعریفی باشد. بابت هر پیتزا 15 یورو پرداخت کردیم. بعد از صرف ناهار در آن هوای گرم و مرطوب، برای خرید یادگاری در شهر راهی شدیم. چیزهایی مثل مگنتهای مربوط به ونیز و کشتی چوبی کوچک گنداله و نقابهای مخصوص کشور ایتالیا را تهیه کردیم. ساعت حدود 5بعدازظهر بود.

تصمیم گرفتیم کم کم به سمت ماشین برگردیم. اگر میخواستیم تمام مسیر را پیاده برگردیم راه طولانی بود و دیگه خسته شده بودیم و هوا گرم. بنابراین تصمیم گفتیم از همان اتوبوسهای دریایی که تعریف کردم استفاده کنیم که نسبت به تمام وسایل نقلیه دریایی مقرون به صرفه تر بود. نفری 3.5 یورو بلیط اتوبوس خریدیم و سوار شدیم. اتفاقا خیلی هم لذت بخش بود خیلی از ساختمانها و نمای شهر را از داخل این کشتی کوچک دیدیم و لذت بردیم تا به ایستگاه آخر که تقریبا نزدیک به همان پارکینگ اول شهر بود رسیدیم و پیاده شدیم. آرام آرام به سمت ماشین رفتیم و بعد از پرداخت هزینه پارکینگ که 28 یورو بود سوار شدیم و حرکت کردیم.

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

(ونیز)

تقریبا هوا داشت تاریک میشد. دیگه سفرمان رو به پایان بود از این پس مسیر برگشت را میپیمودیم. چون تا 3 روز دیگر باید ماشین را پس میدادیم و آخر هفته هم بلیط برگشت به ایران را داشتیم. باز هم طبق تجربه قبلی مسیر های کوتاه را از روی نقشه رو به شمال انتخاب میکردیم و نام شهر بعدی را به دستگاه میدادیم و پیش میرفتیم. بعد از2 ساعت رانندگی که باز هم کمی وارد همان جاده کوهستانی و زیبا شده بودیم هم نیاز به بنزین داشتیم و هم جایی برای خواب.

نزدیکترین پمپ بنزین را با جی پی اس مسیر یابی کردیم و رسیدیم ولی چون آخر شب بود دیگر شرایط قبلی که در مورد پمپ بنزین تعریف کرده بودم وجود نداشت. هیچ کس آنجا نبود و فقط با کارت اعتباری امکان بنزین زدن وجود داشت. چه کنیم و چه نکنیم به طور خیلی شانسی کمی آنطرفتر از پمپ بنزین چند زن و مرد مسن جلوی درب خانه ای دور هم نشسته بودند و صحبت میکردند( از عجایب اروپا چون اصولا از ساعت 7 شب به بعد کمتر کسی را بیرون از خانه ها پیدا می کنید) از آنها کمک خواستیم انصافا آنها هم نامردی نکردند و از کارت اعتباریشان استفاده کردند ما بنزین زدیم و نقدی به آنها پرداخت کردیم.

بعد از به خیر گذشتن قضیه بنزین، تقاضای نزدیکترین کمپینگ را از جی پی اس کردیم و به درب کمپینگی رسیدیم که تقریبا در دل کوه بود و متاسفانه هیچ نامی از آن به خاطر ندارم نزدیکیهای شهر ترنتینو ایتالیا بود و در دل کوه و سبز سبز. چادر را بنا کردیم و شب را آنجا در کنار کوه که البته دور تا دور کمپینگ حصار کشی شده بود گذراندیم(با هزینه 35 یورو). صبح روز بعد (جمعه)پس از گذشتن از کشور اتریش و شهر اینسبراک (Innsbruck) واد آلمان شدیم و تا شهر مونیخ آلمان پیش رفتیم.

متاسفانه خیلی وقت گشت و گذار در شهر را نداشتیم و فقط گذری شهر را دیدیم. از ساعت حدود 10:30 صبح حدود 330 کیلومتر انندگی کرده بودیم تا مونیخ. مونیخ را رد کردیم که خارج از شهر جای مناسبی را برای شب ماندن پیدا کنیم که باران گرفت و با توجه به خیس بودن زمین نمیتوانسیتیم چادر بزنیم و در کمپ بمانیم. آن شب را باید هتل میگرفتیم. با دستگاه نزدیکترین هتل بین راهی را در جاده پیدا کردیم این هتل بین شهر مونیخ و نورمبرگ در جاده واقع شده بود. هتل 4 ستاره ای به نام مرکور.

من و همسرم وارد هتل شدیم و سراغ پذیرش رفتیم باورتان نمیشود که پشت دخل پذیرش دو عدد سگ بدون اغراق به اندازه دو تا گاو بزرگ از ما پذیرایی کردند که از شانس خوب ما تربیت شده بودند فقط تا مارو دیدند از حالت نشسته به ایستاده تغییر حالت دادند همین کافی بود تا ما چند قدم به عقب برگردیم. بالاخره بعد از چند لحظه خدا روشکر خانم مسئول پذیرش آمد و متاسفانه خیلی هم انگلیسی بلد نبود ما تقاضای اتاق برای یک شب را دادیم. ولی اتاق 5 نفره اصلا مقرون به صرفه نبود و همه سعی همسرم بر این بود که مبلغ کمتری را بپردازیم. پذیرش را راضی کردیم که اتاق 3 تخته را به ما بدهد و خلاصه برای دو نفر بدون تختمان هم کیسه خواب از داخل ماشین بردیم و شب را آنجا گذراندیم. بابت همان اتاق 3 تخته 100 یورو پرداخت کردیم و البته که کمپینگها هم از نظر اقتصادی بهتر بودند و هم در آن فضا بیشتر لذت میبردیم و خوش میگذشت.

صبح شنبه بود که زودتر از همیشه بیدار شدیم و حرکت کردیم. نکته ای که اینجا قابل عرض هست اینه که این بار سعی داشتیم اگر راهی دارد مسیری را برای برگشت انتخاب کنیم که دیگر به آن کشتی حمل ماشین برخورد نکنیم و هزینه کمتری را بپردازیم (همان کشتی که با آن از دانمارک وارد آلمان و هامبورگ شده بودیم.) بنابراین با دقت نقشه را بررسی کردیم. متوجه شهر مرزی در مرز آلمان و دانمارک به نام فلنزبورگ(Flensburg) شدیم که مرز خشکی بین آلمان و دانمارک بود و از آنجا برای رسیدن به کوپنهاگ فقط از روی یک پل به نام پل استوربلت (storebaelt) با پرداخت مبلغی به عنوان عوارض رد میشدیم. بنابراین تصمیم گرفتیم خودمان دستگاه جی پی اس را راهنمایی کنیم و نگذاریم که دستگاه تصمیم در مورد مسیر را بگیرد.

شهر فلنزبورگ را برای دستگاه به عنوان مقصد تعیین کردیم و به راهمان ادامه دادیم. از جایی که هتل داشتیم تا شهر فلنزبورگ حدود 900 کیلومتر راه بود و توان یک روز رفتن را نداشتیم. بنابراین تصمیم گرفتیم که در دو روز ادامه دهیم. پس در بین راه باز ایستادیم تا از فروشگاهی کمی مواد غذایی برای یکی دو روزی که از سفر باقی مانده تهیه کنیم که در کنار این فروشگاه، یک فروشگاه دیگری بود که پشت شیشه آن تبلیغاتی داشت مبنی بر اینکه همه چیز یک یورو میباشد.

جای شما خالی به آن فروشگاه هم سری زدیم کمی خرت و چرت و چیزهای تزیینی مثل گوشواره و صابونهایی با اشکال مختلف و... خریدیم. همین یک یورویی ها حدود 50 یورو هزینه برداشت . حدود 2 ساعتی در آنجا توقف داشتیم . دوباره حرکت کردیم در مسیر هم جایی برای صرف ناهار ایستادیم و جوجه هایی را که خریده بودیم کباب کردیم. ( دقت کنید در اروپا هر جایی را نمیتوانید برای درست کردن آتش و ... انتخاب کنید باید حتما اجازه ایستادن و نبودن علامت آتش درست کردن ممنوع را در نظر داشته باشید)

تا نزدیکیهای هانوور (hanover) آلمان آمدیم و دیگه حدودای 7:30 شب بود و دوباره به نزدیکترین کمپینگ اطرافمان رفتیم که من متاسفانه اسم یا بروشوری از آن کمپینگ ندارم ولی یک فضای سبز و نسبتا ساده بود که محیط خیلی صمیمی داشت و اتفاقا همون زمانی که ما به کمپینگ رسیدیم یک خانواده ایرانی دیگر هم رسیدند که آنها با ماشینهای کاروانی آمده بودند و شب را در ماشینشان میگذراندند. یه شب خوب و شاد دیگر در این کمپینگ گذراندیم.

توی کمپینگها با توجه به اینکه هوای تابستان در اروپا خیلی خوب و مطبوع هست و فضاهایی که برای کمپینگها در نظر گرفته میشه اصولا یا در میان جنگله یا در کنار دریاها و دریاچه ها و با توجه به اینکه این کمپینگها امکانات کاملی همچون حمام و توالت و حتی ظرفشویی و لباس شویی و تلویزیون و... دارند شبهای خیلی خوبی را در این فضاها میشه گذراند و در واقع پیک نیک های به یاد ماندنی را داشت.

صبح اول وقت(یک شنبه) بعد از خداحافظی با مسئول پذیرش بسیار خوشروی کمپینگ که ای کاش یه بروشور ازش داشتم راه افتادیم به سمت فلنزبورگ. حدود 300 کیلومتر و از نظر زمانی حدود 3 ساعت رانندگی کردیم تا رسیدیم به فلنزبورگ که شهر مرزی هست و بعد از اون دیگه وارد دانمارک میشوید. همینطور که آروم آروم توی شهر با ماشین دور میزدیم گوشه ای را دیدیم که جمعیت زیادی اونجا هستند و بعد از پرسو جو فهمیدیم آنجا شنبه بازاره و هر کس هر جنسی رو داره که نیاز نداره یا استفاده نمیکنه میاره آنجا و میفروشه. ماشین را در محلی با کارت پارک یک ساعته حدود 3 یورو پارک کردیم و رفتیم که دوری توی این بازار بزنیم.

باورتون نمیشه که چقد عالی و چه قیمتهایی. همه چیز بین 1 یورو تا 10 یورو بود. فکرش را بکنید که حتی ابزارآلات آلمانی مثل انبر دست و پیچ گوشتی و... با آن کیفیتی که از آلمان سراغ دارید فقط به دلیل اینکه مدت محدودی ازش استفاده شده 1 یورو یا 2 یورو قیمت داشتند. کلی چیزهای دکوری بسیار زیبا وخلاصه هر چیزی که فکرش را بکنید. به هر حال 2 ساعتی را در بازار گذراندیم و کلی هم خرید کردیم.

دوباره راه افتادیم می خواستیم بنزین بزنیم که به مورد جالبی برخورد کردیم. در مسیر در انتهای شهر فلنزبورگ میدانی بود که این سمت میدان که ما بودیم آلمان بود و از آن سمت میدان وارد دانمارک میشدیم این سمت میدان پمپ بنزینی وجود داشت که با یورو حساب میکرد و دقیقا اون سمت میدان پمپ بنزینی بود که با کرون دانمارک هزینه را دریافت میکرد. یک دور که دور میدان میزدیم انگار هم آلمان رفتیم هم دانمارک .

به هر حال چون یورو داشتیم بنزین را این سمت میدان زدیم و حرکت کردیم. وارد دانمارک شده بودیم و از شهرهای آبنرا(aabenraa)، هادرسلیو(haderslev)، اودنس(odence) و نیبری(nyborg) گذشتیم و به پل زیبای استوربلت رسیدیم این پل که شرق و غرب کشور دانمارک را بهم متصل میکند از روی دریای شمال رد میشود. با پرداخت مبلغ 220 کرون دانمارک از روی پل رد شدیم و بعد از حدود 1 ساعت رانندگی (100کیلومتر) بعد از پل به کوپنهاگ رسیدیم. ساعت حدود 5 بعد از ظهر بود تصمیم گرفتیم از اریساند زیبا رد بشیم و داخل سوئد شب را بگذرانیم.

بنابراین باز هم با همان عوارض 375 کرونی وارد اریساند شدیم اینبار با دقت بیشتری پل و سازه و اطرافمان را نگاه میکردیم چون دیگه نمی دونستیم کی این موقعیت فراهم میشه که بتونیم از این پل تونل زیبا عبور کنیم. بعد از پل و بعد از کلی صحبت و هیجان در مورد این پل و تونل ساعت حدود 6 بود و باید کم کم جایی را برای گذراندن شب پیدا میکردیم. از جی پی اس کمک خواستیم و نزدیکترین کمپینگ را حدود 150 کیلومتر با فاصله از ما نشان میداد. بنابراین باید تا به ساعت تعطیلی پذیرش نمی خورد خودمان را می رساندیم.

حدود یک ساعت و نیم رانندگی کردیم و واقعا ارزش داشت چون این کمپینگ بسیار زیبا، رویایی و تمیز بود بهر حال دوباره وارد اسکاندیناوی شده بودیم و از نظر تمیزی قابل مقایسه با اروپایی که از آن آمده بودیم نبود. این کمپینگ دقیقا در کنار دریای بالتیک واقع شده بود و کلبه های چوبی زیبایی هم با محیط تمیز و تختهای مرتب برای اجاره داشت. نام این کمپینگ کولویک(kollevik) ودر شهر کارلشام(karlshamn) سوئد واقع شده بود.

محلهایی که میشد چادر زد تقریبا خیس بودند چون بارندگی شده بود. بنابراین یکی از کلبه ها را با 4 تخت که دو به دو به شکل دو طبقه بودند به قیمت 380 کرون سوئد اجاره کردیم. و شب نسبتا راحتی رو با هوای بسیار عالی تابستان اسکاندیناوی گذروندیم. صبح روز بعد (دوشنبه )به قدری هوا مطبوع و لذت بخش بود که دلمان نیامد سریع محل را ترک کنیم. کمپینگ دقیقا کناره دریای بالتیک قرار گرفته بود و واقعا منظره بی نظیری را رقم زده بود. بعد از صرف صبحانه روی میزهای چوبی جلوی کلبه، حدود دو ساعتی از دریای بالتیک طبیعت سبز کناره استفاده کردیم و حدود ساعت 12 ظهر بود که به سمت استکهلم راه افتادیم.

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

 سفرنامه اروپا

(بوشور کمپینگ و مناظر زیبای آن)

نزدیک به 530 کیلومتر و 6 ساعت راه داشتیم. یکی از تفاوتهای جاده های آلمان را با سوئد راحتی آنها برای مسافر بود در آلمان هر چند کیلومتر راه یک استراحتگاه و دستشویی کنار جاده وجود داشت ولی در جاده های سوئد یا حداقل مسیری که ما در آن در حال رانندگی بودیم اینطور نبود و کیلومترها را گذرانده بودیم ولی همه جا دوطرف جنگل و خبری از جایی برای استراحت و یا دستشویی نبود. بالاخره سفر حدودا دو هفته ای ما به پایان رسید و حدود ساعت 6 بعد از ظهر بود که به استکهلم و منزل دایی رسیدیم( محل خانه دایی را قبل از رفتن روی جی پی اس نشان کرده بودیم و داشتیم.) و بعد از کمی استراحت همسر و پدرم ماشین را بردند و به شرکت پس دادند.

بعد از کلی صحبت و تعریف از سفر و ماجراهایش برای دایی جان شب را بیهوش شدیم و دو روز باقی مانده از سفر را به خرید از انتهای حراجیهای استکهلم و بخصوص محله شیستا که اکثرا ایرانی ها در آنجا زندگی میکنند و در پاساژهای آنجا بوی قورمه سبزی های خودمان از رستورانها بیرون میزند اختصاص دادیم. (محله شیسنا را به راحتی میتوانید پیدا کنید چون ایستگاه مترو دارد و از مترو که بالا می آیید همان پاساژ بزرگ روبروی شماست و واقعا توی این پاساژ احساس غربت نمیکنید چون اکثر آدمها دور و برتون به زبان فارسی صحبت میکنند و بوی غذتهای ایرانی هم بیداد میکند.)

شب آخر چمدانها را بستیم و برای هر کس هم یک ساک دستی درست کردیم البته باید دقت میکردیم که بارهای دستی بیشتر از 7 کیلو نباشد. چون در پروازهای قطر ایرویز بارهای دستی باید تگ میخوردند و وزن میشدند. اگر بیشتر از 7 کیلو بود اجازه بردن در هواپیما را نمی دادند.

به هر حال چمدان ها بسته شد و خریدهایی که کرده بودیم را سعی کردیم در یک چمدان جداگانه بگذاریم چون اکثرا را با توجه به امکان tax free در سوئد ( مفهوم این موضوع این است که چون در این کشور ها روی اجناس مالیات میگیرند وقتی شما مسافر هستید جنس را بسته بندی کرده و کاغذی را به شما میدهند که بتوانید مبلغ مالیات آن جنس را در فرودگاه پس بگیرید) در فروشگاهها بسته بندی کرده بودند و در فرودگاه به صورت رندوم امکان داشت از بین کاغذهای اجناس بعضی ها را برای اطمینان از اینکه جنس مربوط به مسافر بوده و با خود میبرد یکی را انتخاب کرده و مجبور به نشان دادن جنس شویم. با اینکه تمام سعیمان را کرده بودیم ولی هم بارهای دستی کمی بیشتر از 7 کیلو بودند و هم چمدانها بیشتر از نفری 20 کیلو. در هر حال پنج شنبه صبح بود که با توجه به ساعت پرواز که نزدیک ظهر بود به فرودگاه رفتیم آن روز آخرین روز ویزای ما بود و آخرین روزی بود که به صورت قانونی باید از سوئد و شنگن خارج می شدیم.

مسئول گرفتن بارها، بعد از وزن کردن بارها اعلام اضافه بار کرد ولی همسرم با کلی چونه و بهانه هایی از قبیل اینکه اکثرا کتاب هستند و من دانشجو هستم قبول کرد که اضافه بار نگیرد چون واقعا پول زیادی میشد( هر کیلو 12 دلار) قبل از تحویل بارها، به کانتر tax freeرفتیم و بعد از چک کردن کاغذها و باز کردن یکی از اجناس، مبلغ کل مالیاتی که باید برگردانده میشد را جمع زد و قبضی به ما داد که در سالن ترانزیت پولمان را پس بگیریم. بعد از خداحافظی نسبتا طولانی با دایی عزیزم به سالن ترانزیت رفتیم و از کانتر مربوطه مالیاتها رو به دلار پس گرفتیم( البته کلش داخل free shop خرج شد) و به مقصد دوحه سوار هواپیما شدیم. دوباره همان هواپیما و پرواز 5 ستاره با تمام امکاناتش. سرتان را درد نیاورم مانند پرواز رفت، پس از 5 ساعت پرواز و دو ساعت انتظار در فرودگاه دوحه و تعویض هواپیما، از دوحه پرواز 2 ساعته به تهران را دوباره تجربه کردیم و بالاخره به خانه برگشتیم.

امیدوارم با این سفرنامه طولانی اولا خوانندگان را خسته نکرده باشم و دوما توانسته باشم تجربیات خوب و ارزشمندی را از یک سفر نسبتا خاص در اختیارتان قرار دهم. با سپاس.

نویسنده : بهار اشرف