سفر به قطب جنوب (سفرنامه)‎

4.5
از 146 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به قطب جنوب (سفرنامه)‎

رویای سفر به سرزمین های یخی به سالها قبل بر میگرده ،وقتی هنوز نوجوانی بیش نبودم .

16 ساله بودم که کتاب سفرنامه برادران امیدوار را از کتابخونه مدرسه گرفتم.طبق عادت همیشگی اول کتاب را ورق زدم . .....قطب جنوب ...... قطب شمال ......همان روز خواندم ...نه یک بار بلکه چند بار ... خوب یادم هست که با هیجان خاصی بابام را صدا کردم و گفتم ...من می خوام برم قطب جنوب ..می خوام برم قطب شمال ...و پدرم که مات و مبهوت فقط نگاهم می کرد،گفت باشه ،،برو بابا ...ولی اول باید بری دانشگاه....

سالها گذشت ....درس و مدرسه و دانشگاه و کار ...دل مشغولی های زندگی ....هر از گاهی که فیلم مستندی میدیدم به یاد رویای دیرینه خود می افتادم و با خود می گفتم بالاخره یک روز منم میرم قطب ......و بالاخره روز موعود فرا رسید.یک فراخوان برای سفر به قطب جنوب توجهم را جلب کرد "در صورت تمایل برای سفر به قطب جنوب امادگی خود را اعلام نمایید "این پیامی بود از طرف دکتر حمید خسروجردی ..همان شب اعلام امادگی نمودم کم کم افراد دیگری نیز اضافه شدند و جمع ما به حدود 15 نفر رسید .اما هنوز چند روزی نگذشته بود که افراد هریک به دلیلی انصراف خود را اعلام کردند و فقط من باقی ماندم و همچنان مصمم ...

انجام کارهی مقدماتی سفر و برنامه ریزی آن توسط دکتر خسروجردی انجام شد که در همین جا لازم است از زحمات گرانقدر ایشان تشکر ویزه داشته باشم که در نقش یک راهنما نهایت همکاری را با من داشتند ...اما متاسفانه ویزای من برای کشور آرژانتین در موعد مقرر صادر نشد و سفر من با یک تاخیر 10 روزه پس از سفر ایشان شروع شد....

کشتی قطب پیما از شهر کوچکی بنام اوشوایا که در واقع جنوبی ترین شهر کشور آرژانتین هست حرکت می کرد...

پس ابتدا باید کشور آرژانتین و شهر بوئنوس ایرس می رفتم ...شنیده بودم که ویزای آرژانتین بسیار مشکل هست و امکان گرفتن ویزا به این سادگی ها میسر نیست ....حدود یک و نیم ماه قبل از سفر جهت ویزا اقدام کردم مدارک را آماده کرده و تحویل سفارت ارژانتین دادم ....خدا می داند چه بر من گذشت تا زمانی که جواب ویزا اومد ...به من حق بدهید این قدر نگران باشم چون هزینه قطب از یک طرف و هزینه بلیط و هتل ارژانتین از طرف دیگر ...یعنی اگر ویزا نمی آمد تمام این هزینه ها چه می شد ؟؟؟؟!!!!!

حدودا 10 روز به تاریخ حرکت مانده بود کشیک بیمارستان بودم خسته و نگران ...که صدای زنگ تلفن مرا از فکر و خیال خارج کرد ...مادرم بود که بدون حتی اینکه منتظر جواب سلامم شود، گفت مریم ... ویزای آارژانتین جور شد... الان از سفارت خانه تماس گرفتن ...از خوشحالی نمی دونستم چکار کنم ...همان جا شکر خدای مهربان را بجا آوردم ....

از آن روز به بعد شروع به تهیه لوازم ضروری برای سفرم کردم ...البته کفش و لباس مخصوصی به نام کارپا را قرار بود خود شرکت در قطب به ما تحویل دهد ..اما لباس لایه زیر ...لباس لایه رو ...عینک مخصوص ... دستکش های مخصوص .. کلاه ...شلوار گرم ،جوراب گرم که باید از پشم حیوان تهیه شده باشد و........

اواسط بهمن ماه بود که از مشهد راهی امارات شدم و از آنجا پس از چند ساعت توقف در فرودگاه دبی به سمت شهر بوئنوس ایرس حرکت کردم ...و پس از پروازی طولانی در ساعت حدود 9 شب وارد فرودگاه بوئنوس ایرس شدم ...خیلی خسته بودم سریع بوسیله یک آژانس به هتلی که از قبل رزرو کرده بودم رفتم و آنقدر خسته بودم که سریعا به خواب عمیقی فرو رفتم ...

صبح روز بعد با یک پرواز داخلی به سمت اوشوایا حرکت نمودم .اوشوایا جنوبی ترین شهر ارژانتین می باشد ...بعد از یک نیمه روز اقامت در شهر زیبای اوشوایا در عصر یک روز زیبا به طرف محل قرار گرفتن کشتی حرکت کردم ....کشتی های بسیاری در کنار ساحل قرار گرفته بودند ...کشتی که قرار بود سوار آن شوم را پس از کمی جست و جو یافتم .......

سفرنامه قطب جنوب

یک هیجان خاصی منو فرا گرفت ...باورم نمی شد قراره منهم مسافر قطب جنوب باشم ....نمی دونم چطوری احساس خودم را در آن لحظه بیان کنم....یک حس عجیبی داشتم .... ساعت 4 عصر سوار کشتی شدیم استرس همراه با هیجانی وصف ناپذیر همه وجودم را فرا گرفته بود. طبق دستور همه مسافران وارد سالن آمفی تئاتر کشتی شدند.پس از پذیرائی مختصر به سمت کابین ها هدایت شدیم ....وای خدا چه کابین شیک و زیبائی...حدود 60 متر و تقریبا با تمامی تجهیزات لازم ...هنوز محو تماشا ی اطراف بود که بلند گو اعلام کرد برای آشنائی با کارکنان کشتی به سالن آمفی تئاتر وارد شوید.

وارد سالن شدم سالن تقریبا پر بود گوشه ای نشستم خدمه با لباس فرم که کارپا قرمز رنگی به همراه شلوار جین بود وارد شدند و به معرفی خود و مسئولیت خود پرداختند.پس از آن وارد کابین خود شدم هنوز داخل کابین جابجا نشده بودم که دوباره بلندگو بلند شد ......برای آموزش در موارد خطر به همراه جلیقه های نجات که در کابین قرار دارد وارد سالن اصلی شوید .....راستش اصلا حوصله رفتن نداشتم ولی چاره ای نبود باید می رفتم ...سریع جلیقه را برداشتم و سوار بر آسانسور از طبقه 6 کشتی وارد طبقه 2 شدم ....از 116 مسافر کشتی تقریبا 80 نفر اومده بودند.....پس از پایان آموزش های لازم در موارد خطر سریع به کابین برگشتم و با خود عهد کردم دیگه از کابین خارج نشوم حداقل برای دو ساعت .. اما.. اما...درست نیم ساعت بعد وقت خوردن شام اعلام شد ....دستی به شکمم کشیدم ....نه باید می رفتم واقعا گرسنه بودم ..وارد سالن غذا خوری شدم ... جاتون خالی یک سوپ خوشمزه به همراه یک نوع غذا از منو انتخاب کردم و دسر را دو اسکوپ بستنی وانیلی ....خیلی خوشمزه بود بخصوص بستنی طعم و مزه خاصی داشت....

بعد از شام به کابین برگشتم ....هنوز چند ساعتی نگذشته بود که سرگیجه و تهوع شروع شد .....ابتدا اهمیتی ندادم ولی کم کم شدت یافت و مرا مجبور به مصرف دارو نمود ...دقایقی بعد خواب به چشمانم آمد و با صدای بلندگو که زمان صبحانه را اعلام می نمود از خواب بیدار شدم.

از تخت خواب پائین اومدم و پس از شست شوی دست و صورت بسوی رستوران حرکت نمودم.. جاتون خالی صبحانه را مفصل خوردم. و اولین روز سفر به قطب جنوب شروع شد ...سفری که رویای آن را از نوجوانی در ذهن خود داشتم ...سفری که برایم یک آرزو بود و حالا داشت این آرزو به حقیقت می پیوست....

برنامه کلی به این صورت بود که شب قبل در مورد برنامه های فردا که شامل گشت و گذار در جزایر قطب جنوب ....دیدن انواع مختلف پنگوئن ....دیدن نهنگ و شیر های دریائی بود صحبت می کردند...آموزش های لازم در مورد آن داده می شد ....و افراد را به گروهائی تقسیم می کردند ...و فردا در دو شیفت صبح و بعد از ظهر بازدید از جزایر طبق برنامه انجام می شد... راستی برای رفتن به جزیره ...نزدیک جزیره که می شیم کشتی نگه میدارد قایق های بادی کوچک بداخل آب انداخته می شدند و سوار قایق بادی میشیم و میریم تا خود جزیره یک ساعت یا دو ساعت تو جریره می گردیم و بعد دوباره سوار قایق بادی می شیم و بر میگردیم کشتی....

نکته جالب آینه که هر وقت بخوای وارد جزیره بشی باید کفش هایت را بشوری و و قتی هم که می خوای خارج بشی باید مجددا کفش هایت را با برس مخصوص بشوری.

سفرنامه قطب جنوب

برس مخصوص شستشوی پوتین ها قبل از ورود به جزایر قطب و همچنین هنگام خروج از جزایر

 

.من گروه b بودم ...ساعت 7 صبحانه خوردیم و ساعت 8 نوبت گروه ما بود برای گشت در یکی از جزایر قطب جنوب...بعد از خوردن صبحانه سریع به اتاق بازگشتم لباس ها را پوشیدم و منتظر اعلام حرکت از بلند گو شدم .. بعد از دقایقی بلند گو زمان حرکت را اعلام کرد ...پوتین های مخصوص و جلیقه نجات را پوشیدم ....و به محل خروج حرکت کردم.راستی برای خارج شدن از کشتی اصلی و سوار شدن به قایق های کوچک به نام' زودیک ' باید کارت بزنیم ...مثل کارت های حضور و غیاب در بعضی از شرکت ها و ادارات.

سوار قایق بادی شدیم البته بعد از شستن پوتین ها ....حدودا 10 نفر در هر قایق

قایق حرکت کرد و من محو تماشای مناظر زیبای اطراف شدم ....نمی دونم چطوری میشه وصف کرد ...و اصلا آیا میشه وصف کرد .... در واقع زیبایی ها و طبیعت بکر قطب جنوب را نمی توان به نگارش درآورد. ..عکس هایی که از آنجا گرفتم خود بیان کننده همه چیز هست ...

سفرنامه قطب جنوب

یخچالی بسیار زیبا ....

 

سفرنامه قطب جنوب

این هم یخچالی که بعلت احتمالی ریزش آن نباید به آن نزدیک می شدیم

 

سفرنامه قطب جنوب

یخچالی دیگر که مرا دقایقی محو تماشای خود نمود

 

در طول سفر برنامه بدین صورت بود که روزانه دو گشت داشتیم ...یک گشت حدود ساعت 10 صبح و یکی هم حدود ساعت 4 بعد ازظهر ...در گشت ها هر 10 نفر سوار قایق هایی به نام زودیک می شدیم و با آن به جزایر قطب جنوب می رفتیم ... از یخچال های زیبایی که در طول مسیر قرار داشت نیز دیدن می کردیم ...هر از گاهی شیر های دریایی را می دیدیم که در روی قطعه ای یخچال لمیده هست ...و یا در حال خمیازه کشیدن هست ....گاهی هم هوشیار و بیدار آماده خوشامد گویی به مهمان ناخوانده خود بود.

سفرنامه قطب جنوب

قایق های زودیک ...که از آنها برای گشت در جزایر قطب جنوب استفاده می شود.

 

 

سفرنامه قطب جنوب

شیرهای دریایی لمیده در ساحل

 

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

یک شیر دریائی که بر روی یخچالی شناور لمیده بود.

 

روز پنجم سفرمان به قطب بود که از بلندگو اعلام شد کسانی که می خواهند یک شب را در کمپ بگذرانند جهت ثبت نام به سالن اصلی مراجعه نمایند .... در باره کمپ مختصری اطلاعات از قبل داشتم ...بسرعت به طرف سالن حرکت کردم ..تقریبا 70 نفری در سالن جمع شده بودند .مسئول کمپ توضیحات کاملی در مورد کمپ داد و از خطرات احتمالی آن نیز برایمان سخن ها گفت ....می گفت باید یک گودال به عمق نیم متر و به طول 1.5 تا 2 متر در میان برف ها درست کنیم و شب را در آنجا بخوابیم. .. توضیح داد اگر پنگوئنی به شما نزدیک شد یا از روی شما رد شد عکس العملی نشان ندهیم .....یک جور استرس توام با هیجان مرا فرا گرفت ...مردد بودم ثبت نام کنم یا نه !!!!!!؟؟؟؟ عشق و علاقه به هیجان بالاخره کار خودش را کرد و ثبت نام کردم ....فردا قرار بود برنامه کمپ اجرا شود ...خیلی از همسفران که ثبت نام کرده بودند فردای آن روز انصراف دادند ....ساعت حدود 9 شب بود و خورشید هنوز در آسمان بود که ما را در یک جزیره کوچک پیاده کردند .به هر نفر یک بیل دادند و گفتن برین برای خودتان گودال برای خواب درست کنید ....

راستش من آنقدر لباس پوشیده بودم که نمی تونستم تکان بخورم چه برسه بخوام گودال درست کنم آنهم با برف های یخ زده ....خوشبختانه یکی از همسفران به کمکم آمد ....گودال پس از حدود 1 ساعت آماده شد ...مشکل بعدی رفتن تو کیسه خواب بود ...آخه با اون همه لباس چطوری باید تو کیسه خواب جا می گرفتم ....لیدر کمپ کمکم کرد به زور تا گردن داخل کیسه خواب رفتم ...بخدا نفسم داشت بند می اومد ....علاوه بر عینک طوفان که به چشم داشتم...دو جفت دستکش...سه جفت جوراب ..دو تا کلاه ...و چند تا شلوار و لباس زیر و لباس رو و کارپا ....دیگه خودتان تصور کنید چه شکلی شده بودم .....

سفرنامه قطب جنوب

اعضای گروه در حال آماده کردن جای خواب برای خود

 

سفرنامه قطب جنوب

صبح روز بعد ...پس از بیدار شدن از یک خواب نه چندان راحت در گودال برفی

 

یک روز طبق برنامه قبلی قایق های زودیک ما را در یک جزیره پیاده کردند ...طبق معمول شروع به گشت زنی در اطراف جزیره کردم ...تو حال و هوای خودم بودم و داشتم از طبیعت زیبا و بکر اونجا نهایت لذت را می بردم ...گاهی اوقات هم سرم را به طرف آسمان بلند می کردم و خداوند را بخاطر خلق تمام این زیبائی ها ستایش می کردم و تشکر بخاطر اینکه فرصت دیدن این همه زیبائی را بهم داده شکر گزاری میکردم ...

تو حال خودم بودم که ناگهان پایم به چیز عجیبی خورد ...ایستادم و به پایین نگاه کردم ...وای خدایا ...این دیگه چیه ؟؟؟اسکلت متلاشی شده یک حیوان ....و چقدر بزرگ بود ...بنا به اقتضای رشته ام استخوان ها را تقریبا خوب می شناسم ...مهرهای کمر ....دنده ها ...واقعا شگفت انگیز بود ...ای خدا چقدر بزرگ هست مهرهای کمر ....از لیدر کمک خواستم ...بله حدسم درست بود این ها استخوان های یک نهنگ عظیم الجثه بودند ...که اکنون در ساحل جزیره جا خوش کرده بود.....

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

20 روز مونده بود به زمان حرکت به قطب ..یک ایمیل برام اومد...که آیا می خوام در برنامه کایاک سواری ثبت نام کنم یا خیر ؟؟؟؟ راستش را بخواین من کایاک سوار حرفه ای نیستم و از طرفی یک جورائی ترس داشتم از آبهای سرد و پر از یخ های شناور قطب جنوب ... پاسخم منفی بود و گفتم تمایل به شرکت در این برنامه را ندارم ...

وقتی رفتم قطب ...برنامه کایاک سواری روز هفتم سفر بود ..و در اون روزها دیگه تقریبا استرس و اضطراب سفر برام عادی شده بود... وسوسه شدم گفتم کاش ثبت نام کرده بودم .... ولی خوب متاسفانه امکان تغییر در برنامه وجود نداشت ...منم رفتم کنار یکی از این کایاک ها ایستادم و یک عکس یادگاری باهاش انداختم ....ولی خیلی افسوس خوردم که چرا ثبت نام نکرده بودم ....

سفرنامه قطب جنوب

می خوام براتون یک خاطره تعریف کنم ..روزی که یکی از دستکش هام افتاد تو آب ...اومدم خم بشم که دستکش را بردارم که فریاد لیدر مرا در جای خود خشک کرد...آنچنان غضبناک مرا نگاه کرد که هیچ نگفتم و سر جای خود نشستم ...

البته حق با اون بود با اون سرعتی که قایق حرکت میکرد و خم شدن ناگهانی من بداخل آب! !!!!!کارم اشتباه بود... اون روز دستم از سرما بی حس شده بود گاهی دستم را تو جیبم میکردم و گاه با هوای دهانم آن را گرم میکردم ...به سختی دوربین را حمل میکردم و چند تا عکس بیشتر نتونستم بگیرم ...

این عکس را هم یکی از همسفران استرالیائی از من گرفت . خوشبختانه یکی از همسفران مهربون که دو تا دستکش به همراه داشت یکی از آنها را به من داد....

سفرنامه قطب جنوب

یک روز با شیرهای دریائی

شیرهای دریایی موجوداتی آرام و بی صدا هستند..گاه آنها را می بینی که در کنار ساحل لم داده اند و گاه در روی یخچالهای شناور در حال خمیازه کشیدن هستند...شناگران ماهری نیز هستند .. گاه آنها را می دیدی که در کنار پنگوئن سرگرم کار خود هستند. .. به آرامی به کنارش رفتم و در گوشه ای نشستم سرش را بلند کرد و نیم نگاهی به من انداخت نمی دانم شاید به مهمان ناخوانده خود سلام می کرد و خوشامد میگفت ...

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

تائیدیه ورود به قطب جنوب که توسط پایگاه کشور چین در قطب جنوب به اینجانب داده شد .

 

سفرنامه قطب جنوب

تاییدیه ورود به قطب جنوب از طرف پایگاه کشور شیلی به اینجانب

 

سفرنامه قطب جنوب

تنگه یا گذرگاه دریک (drake ) :

تنگه یا گذرگاه دراک مسیری است که در آنجا شما تجربه برخورد با شدیدترین امواج دریائی را پیدا می کنید ..امواجی بطول 6 تا 7 متر ... هنوز هم هر زمان به یاد این گذرگاه می افتم وحشت مرا فرا میگیره...

حرکت کشتی در هنگام عبور از این گذرگاه با تکان های فوق العاده شدیدی همراه بود که حتی جرات اینکه از تخت خود پائین بیام را نداشتم ...صدای مهیب برخورد امواج به بدنه کشتی خواب را از چشمان من ربوده بود ..بیماری حرکت آنچنان مرا گرفتار کرده بود که سه بار در این فاصله داروی تزریقی دریافت کردم ..سردرد...تهوع. .استفراغ ...

حدود 30 ساعت حرکت در این مسیر طول کشید ...

در این مدت نتونستم حتی برای خوردن غذا به رستوران بروم ...تشنه و گرسنه روی تخت افتاده بودم ...خیلی وحشتناک بود ...البته چون کابین من در طبقه بالای کشتی قرار داشت تکان های کشتی خیلی خیلی شدید بود .تکان شدید تمام وسایلم را به گوشه ای پرت کرده بود .

حتی یک بار اومدم برای دستشوئی از تخت پائین بیام ...مثل اینکه سوار سرسره شدی ناگهان سر خوردم و به گوشه ای از کابین پرتاب شدم ....و دستشوئی رفتن را فراموش کردم ... وای خدا ...چقدر ترسناک بود ...حتی یادش هم لرزه بر اندامم می اندازه ...

پایگاههای تحقیقاتی

کشورهای مختلفی در قطب جنوب دارای پایگاه تحقیقاتی هستند از جمله چین ...شیلی ...ارژانتین .... پایگاه چینی ها در نوع خود دیدنی بود ...پر بود از وسایلی مانند عروسک و پلاک هائی با نماد قطب جنوب ...و همچنین کارت پستال هائی زیبا برای پست کردن ...در واقع در آنجا هم بازار چینی ها گرم بود . وقتی وارد پایگاه شدم و خودم را معرفی کردم که ایرانی هستم به گرمی استقبال کردند.و این تائیدیه که به معنای ورود به قطب جنوب و بازدید از پایگاه کشور چین می باشد به رسم یاد بود از طرف مسئول پایگاه به من داده شد.

پایگاه کشور شیلی در قطب جنوب نیز دارای یک اداره پست بود که از آنجا می توانستید کارت پستال به قیمت 7 دلار بگیرید و برای دوستانتان در ایران پست کنید که به نظر من در نوع خود هدیه ای ارزشمند بود ....

من از این پایگاه یک شال گردن برای خودم به یادگار خریدم به قیمت 20 دلار.

سفرنامه قطب جنوب

پایگاه تحقیقاتی کشور شیلی در قطب جنوب

 

سفرنامه قطب جنوب

پایگاه تحقیقاتی کشور چین در قطب جنوب

 

به امید روزی که کشور عزیزمان ایران هم دارای یک پایگاه در قطب جنوب شود ...به امید آن روز

سفرنامه قطب جنوب

یک عکس بی نظیر از اجتماع پنگوئن ها در قطب جنوب به نظر شما چرا این پنگوئن ها به حالت تعظیم در آمده اند؟؟؟؟!!!!!!

 

سفرنامه قطب جنوب

یکی دیگر از جزایر بسیار زیبای قطب جنوب

 

سفرنامه قطب جنوب

یکی از زیباترین جزایری که در قطب جنوب دیدم

 

قوانین ورود به قطب جنوب

این قوانین در ابتدای ورود به قطب جنوب بیان شد و تمامی افراد باید آن را رعایت آن کنند...

1. همه افراد باید تمام لباس های خود را با دستگاه وکیوم تمیز کنند. بخاطر اینکه از انتقال موجودات ریز ذره بینی از یک قاره به قاره دیگر جلوگیری شود.

2. پوتین ها باید زمان ورود به جزیره و هم چنین موقع خروج شسته و ضدعفونی شود.

3. در مسیر اتوبان پنگوئنها نباید قرار بگیرید !!! پنگوئن ها برای خود یک راه درست می کنند به سمت ساحل ... و هزاران پنگوئن از این مسیر حرکت می کنند.. هیچ فردی نباید در این مسیر قرار بگیرد.

4. هیچگاه نباید بین پنگوئن ها و اقیانوس قرار بگیریم. چون آنها برای فرار از دشمن به سمت آب حرکت میکنند. و اگر بین آب وآانها قرار بگیریم دچار وحشت می شوند..

5. در صورت روبرو شدن با پنگوئن ها باید فقط ایستاد و به سمت آنها نباید حرکت نمائیم. البته اگر آنها به سمت ما حرکت نمایند اشکالی ندارد.

سفرنامه قطب جنوب

یکی از روزهای بسیار سرد در قطب جنوب

 

به هر جزیره ای که وارد می شدیم پنگوئن ها را می دیدی که بصورت گروههایی در جزیره پراکنده بودند البته گاه پنگوئنی را می دیدی که به تنهایی در گوشه ای برای خود نشسته ... دیدن پنگوئن ها خیلی برایم جذاب بود...دلم می خواست ساعت ها می نشستم و آنها را نظاره می کردم ...خیلی زیبا بودند ...باید باشی و ببینی ...نمی شود به نگارش در آورد ....عکس هایی را گرفتم بهتر می تواند بیان کننده آن زیبایی باشد

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

اتوبان یا گذرگاه پنگوئن ها

یکی از چیزهائی که خیلی برام جالب بود دیدن گذرگاه یا اتوبان پنگوئن ها بود...اینکه چطوری برای خودشون این اتوبان را درست میکردند نمی دونم ولی خیلی جالب بود که برای تردد در روی مسیرهای شیب دار فقط از اتوبان استفاده میکردند ...

و طبق قوانین قطب هیچ مسافری حق ایستادن در اتوبان آنها را نداشت ...

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

نمی دونم چطوری زمین را کنده بود و برای خودش جائی برای تخم‌گذاری درست کرده بود...هر چقدر هم نزدیکش میرفتم از جایش تکان نمیخورد ...ناگهان فریاد لیدر مرا در جای خود میخکوب کرد ...stop....stop ... و وقتی برگشتم لیدر را دیدم که با چشمانی غضبناک مرا نگاه میکند.چون بیش از حد مجاز نزدیک شده بودم.

سفرنامه قطب جنوب

سفرنامه قطب جنوب

نویسنده :مریم نوایی