14
12.3K
24 بهمن 1397 09:00
ماجرای سفر به تفلیس زیبا یا همان تیبیلیسی ، از جایی شروع شد که خواهرم با توجه به دریافت وقت سفارت یکی از کشورهای اروپایی می بایست در یک تاریخ معین در سفارت آن کشور در گرجستان به همراه فرزندان خود،حضور به عمل می آورد
سلام. افسانه هستم از خوزستان . عاشق سفر و تاریخ و طبیعت ... سال 92 خاله م دانشگاه قشم قبول شد و این بهانه ای شد واسه من و خواهرم که یه دفعه همراهش به قشم سفر کنیم. آذر ماه سال 93 این امکان واسمون فراهم
داستان از کجا شروع شد.. اوایل تیرماه 97 بود یک شب به اتفاق همسرم تو خونه نشسته بودیم ، که همسرم یک پیشنهاد جالب دادید گفت بیا بریم سه ، چهار روزه سفر ، گفتم کجا ؟ گفت یک کشوری که ویزا نخواد !! آخه ما
چندی پیش برای تفریح قصد سفر به اطراف شیراز را داشتم که به دلایل مشغله کاری امکان پذیر نشد. اما باعث شد با گروهی آشنا شوم تا چنین سفر پرهیجان و لذت بخشی را در شهر گرم و صنعتی عسلویه تجربه کنم. زمانی که تبلیغ
روزهایی سخت و نا امید کننده بی صاحاب از 4 تومن شد 15 تومن، دلارو میگم! روز به روز هم داشت بالاتر می رفت و در این بین رویای سفرهایی که آرزوی رفتنش رو داشتم مثل خواب در ذهنم مرور میشد. چکار کنیم حالا آخه تنها
سلام . افسانه هستم از خوزستان، عاشق سفر و تاریخ و طبیعت. سفر این دفعه من مربوط به نوروز 93 هست به یک جای متفاوت و کمتر دیده شده ولی بکر و تمیز، خیلی تمیز. 4 فروردین سال 93 به همراه خواهر و خاله و داییم که
سفری شاد و پر هیجان در هند سلام چند روزی بود که تصمیم گرفتیم از بین کشورها هند رو برای سفرمون انتخاب کنیم ( شهرهای دهلی ، آگرا و جیپور ) یا به عبارتی مثلث طلایی . آژانس مورد نظرمون رو بعد از کلی تحقیق برای رزرو
به نام خدا سلام. افسانه هستم از خوزستان. عاشق سفر و تاریخ و طبیعت... این بار به یه بهشت کوچیک رفتیم توی خوزستان. دشت سوسن از توابع ایذه... 23 فروردین 97، توی یه روز ابری و خنک ساعت 9 صبح حرکت کردیم به سمت ایذه. صبحانه رو توی
" چه خبر مجید ؟ به سلامتی برگشتین ؟ چی شد ؟ چطور بود مالدیو ؟ " هر چقدر به مغزم فشار می آورم تا جوابی برای این سوال پیدا کنم ، چیزی دستگیرم نمی شود ! چطور ممکن است ؟! آن هم مجیدی که فِریم
این سفرنامه را به نیت ثبت خاطرات شخصی نوشته ام. اما ممکن است اطلاعات موجود در آن برای کسانی که می خواهند سفر مشابهی انجام دهند، مفید باشد. خواندن این سفرنامه شما را از دیگر متون راهنما بی نیاز نمی کند. مخصوصا من مشخصات اماکن
00 00 بنام خدا از مدتها قبل به فکر سفر به آسیای شرقی بودیم و طبق تحقیقاتی که انجام داده بودیم تایلند طبیعت بکرتری داشت و به این دلیل شروع به تحقیق راجع به شهرها و هتلهای تایلند کردیم و در نهایت سفر 9 شب و 10 روزه
به نام او؛ که بشر را آفرید، و زمین را مُسخّر بنده خود نمود بخش نخست: سفر دانشگاهی شش ماهه من به پایتخت پرتغال در ساعت چهار بامداد پنج شنبه 22 بهمن ماه 1394 از فرودگاه مشهد مقدس آغاز شد؛ سفری 7400 کیلومتری. گرچه سینه آسمان شب
به نام خدا سفرنامه چابهار ما یک گروه 5 نفره سفر داریم که اهل قم هستن و سالی چند بار باهم میریم ایرانگردی و سعی میکنیم جاهایی که کمتر مسافر میره رو ببینیم. از مدتها قبل برنامه چابهار رو داشتیم.چابهار یکی از شهر های جنوب شرقی استان
مقصد ارمنستان؛ هدف آمریکا سفری در دلِ سفر قبل، جا مانده... 12 بهمن 96 ـ تهران دیشب آسمان غوغا کرده! صبح، سفیدی برف چشمان خوابآلودم را میزند و ذوقزده به خرید نان تازه میروم. در راه اخبار را مرور کرده و همزمان حواسم هست روی کفسازی صیقلی پیادهرو
سفر به استانبول سلام و عرض ادب خدمت همگی دوستانی که قصد مسافرت به استانبول را دارند. مطمئنا مراجعه به سفرنامه ها همیشه به رفع بسیاری از ابهامات و نگرانیهای ما قبل از سفر کمک می کند لذا من هم تصمیم گرفتم تا تجربیات خودم
به نام حضرت حق.. سفر جذاب ما به صربستان با تجربیاتی عجیب، از گم شدن چمدانهای ما در پرواز تا دستگیر شدن ما توسط پلیس صربستان با عرض سلام، بنده پیام هستم و به همراه همسر و فرزندم رادوین که حدود 4 ساله است در تاریخ 17
به نام خدا حرکت به سمت کویر در یک روز سرد زمستانی جشن سده فرصت مناسبی برای سفر به یزد بود، سفر به شهری که سال ها بود آرزوی دیدنش رو داشتم و هنوز دیدنش قسمت نشده بود. بارها برای سفر یزد برنامه ریزی کرده بودم و
به نام بی نام او در این دنیا که همه میکوشند چیزی شوند تو "هیچ" شو مقصدت فنا باشد و به هر سو که می خواهی برو اما هر سفری که آغاز میکنی سیاحتی به درون خود بدان . (شمس تبریزی) اول سفرنامه رو از جملات یکی
به نام خدا زمستان سال 96 به اتفاق همسرم تصمیم گرفتیم سفر به اروپا را نیز به تجربیات سفرهای گذشته خود اضافه کنیم . با آنکه در تابستان به روسیه سفر کرده بودیم ولی اصرار داشتم حتما یک سفر به اروپا هم داشته باشیم. به دلم
سلام بر دوستان عزیز, بزرگی گفته بود زندگی مثل یک کتاب هست و اگه سفر نکنید مثل این میمونه که فقط یک برگ از این کتاب رو خونده باشید. من همیشه به این جمله اعتقاد داشتم و برخلاف تاثیری که از محیط و اطرافیان میگیرفتم